صبح؛
ناسزا و خودخوری های پدر دربیار، در راستای چراییِ تنبلی و کم خوندن کلیه. شرمساری از محبت های جدا بی‌دریغ مامان و بابا.
ظهر؛
گرما، کتابخونه، آب و الکترولیت.
سر جلسه؛
حس«زود باش تموم شو میخوام پاشم برم!»
بعد جلسه؛
دیدن اتفاقی پگاه و صحبت از مصائب ازدواجش و در ادامه، رسیدن دوباره من به اون حقایق نه چندان شیرین زندگی متاهلی که بیشتر منُ میبره سمت «بذار تو همین سنگر امن اتاقمون بمونیم.»
و بعد ؛
تلفنی حرف زدن با زهرا.
از همه چی. درک غیرقابل باوری که در همه ی موضوعا از هم داریم. نوع برخوردمون. کنش و واکنشمون. منُ یاد علامت یین و یانگ میندازه. هر دو ناقص، اما در وقت عمل، کامل کننده ی دایره ی تناقضات آفرینش. بهتر از این، چیزی ندارم که بگم برای مرد آینده ای که میخواد وارد زندگیم شه دلم میسوزه! چون یه رقیب بزرگ خواهد داشت و درواقع باید انقدر رابطه باهاش، به من حس تکامل بده که بتونه اول با این قله ی دوستیم، برابری کنه و تازه انقدری بره بالاتر که منُ قانع کنه باقی عمرمُ باهاش بگذرونم!
جمع حسات! ؛
خوبم ولی نه اونقدری که جیغ بزنم بگم «وااااای امتحانام تموم شد!» در حدی که بگم «یکی از گذاره های ذهنیم حذف شد. چقدرم خوب!»
برنامه اینه که تا میتونم برم کوه. یعنی دارم دیونه میشم واسه یه خستگیِ دیوونه وار!

.

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

موسسه حقوقی سام طراحی سایت و سئو فنجانی صبر با تو خواهم نوشید geologyjornal نگین کویر واران الماس کانون هواداران رئال مادرید